حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

روزانه نوشت!

۱و2 تیر عروسی بودیم اونم توی ی روستای دور

به علت سرما پا درد گرفتم

بعد از بازگشتمون رفتم بیمارستان طالقانی خدایشش درست معطل شدم در عوض دکتر مستوفی حسابی بهم رسید از معاینه گرفته تا ازمایش ....

هیچیم نبود ودکتر گفت جای پایت رو گرم کن شاید از سرمای اونجا بوده اگه خوب نشدی مسکن اگه بازم خوب نشدی برو متخصص داخلی.

امروز رفتم دکتر بازم !واسه اینکه سونو مو برام بنویسه دکتر امیری گفت خوب کاری کردی سونوتو هفته بعد نوبت گرفتی !!

بنایی به امید خدا تمام  چند تا خورده کاری برقکاریه که دیگه بریز بپاشش به اندازه سیمان کاری و سرامیک کاری نیست .

دیشب سر شام خوردن تی وی داشت از امام حسین و ابوالفضل میگفت هر لقمه غذا با بغض میرفت پایین ی جا کم مونده بود بزنم زیر گریه !!توی دلم گفتم یا امام حسین توی این شب تولدت دل ما رو بیا و شاد کن توی محرم که اون همه زجه زدم گریه کردم رومو نگرفتی خدا  تورو به همه خوبان زمین قسمت میدم نا امیدم نکن.

دلگیرانه نوشت:من و مامان هیچ وقت خدا ابمون توی ی جوی نرفته و نمیره !رفتیم عروسی سر سفره شام مامان 5 نفر اونور تر نشسته بعد یهو داد میزنه اوییییییییییییییی (فلانی= اسم من)کمتر برنج بخور چاق میشی!!!

حالا زنداداش منم بغل دستم  میزنه زیر خنده در گوشش میگم من هنوز برنجی نخوردم چرا مامان اینجوری صدام کرد!!!جو زده شد ؟ولی بغض گلومو گرفت پیش خودم میگم مامانای دوستام دختراشون عیب هم داشته باشن پنهون میکنن مامان ما پلاکارتش میکنه !!نمیگم چاق نیستم ولی بیشتر از شکمم که نمیخورم این در حالیکه همون شب من 1سوم برنجمو خورده بودم .

فرداش من عجیب پا درد گرفته بودم سر ناهار باز بلند شده چادروش این ور و اونور میکنه و میگه پاشو فیلم بازی نکن بریم ناهار!!!میگم محمد گفت واست میفرستم..

رفت. گرفته بودم دخترم میپرسه مامان چته ماجرا رو براش میگم مامان نیومده میره در گوشش پچپچ میکنه مامان رو به من نه گفتم بریم ناهار نگفتم فیلم بازی میکنی عادت دارم مامان بزنه زیر حرفش.

توی مسیر برگشت گیلاس درجه یک با قیمت استثنایی میبینیم میخریم وقتی در خونه ما میرسیم مامان میگه ی نایلون بستونه  اون یکی رو میبریم برا خواهرت خیلی جلو خودمو گرفتم اومدم خونه داد و بیداد سر شوهرم چرا مامانم فرق میزاره چرا تو ساکتی و نمیگی دوتا نایلونو برا خودمون  خریدید اون یکی هم برای اونا چرا همونجا که میخریدیم مامان صداش در نیومد برای  خواهرمم بگه بابا بخره فقط عجله داشت گیلاسارو نشسته بخوره ....

امروز از دکتر برگشتم بابام زنگ زده معترض میگم چیزی شده میگه دخترت ؟میگم توی کوچه بازی میکنه

..امروز که من برم بیرون خواهرم زنگ بزنه دخترم  از خجالت مامان در اومده و منم ساکت  ماجرا رو گوش میدم !!بعضی جاها هم رفای دیروزم رو به بابا و مامانم میگم .