حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

عید اومد بهار اومد....

سلام

جمع سه نفرمون در 6 بهمن شد 4 نفره و الینا خانوم  با گریه هاش به هم گفت ما هم هستیم بله از امار در نریم .

امسالم سر سال تحویل رفتیم امام زاده .

از اقای همسری بد جور دلگیریم نگو  نپرس.

من نمیدونم کی این مرد میشه مرد رویاهای من که با اسب سفید داشت میومد ولی همچین که من چشامو باز کردم دیدم اسب سفید کجا بود گور خر است که هی رم میکند و صاحبش رو به مقصد نمیرساند.

وقتی میگم دلگیرم از اون دلگیری هاستا از اونا که   ....میسوزونه ادمو

اصلا عید امسال رو دوست ندارم و اصلا هم منتظرش نبودم .

انگیزه منگیزه هم براش نداشتم .

کلی هم لعنت فرستادم بر اونی که این عید و مراسمشو درست کرد و از خودش در اورد .

خوبم در کل با دخترای نازنینم .

میمیرم برای هر دوشون .

در کل خدا کنه  برای شما حستون  غیر از  حس من به عید   باشه با هزاران ارزوی خوب خوب براتون .