حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

واگذارش میکنم به خدا

بهش گفتم اولن حقمه  زور نگرفتم دومن نا حقی نکن .درست حرفت ولی نمیزارم حقمو بخوره مگه نوکرشم .بعدشم چرا  این همه خوبی بهش کردم ی بار زنگ نزد  تشکر کنه حالا زنگ زده به گلایه تازه شوهرش هم که راضی بوده به شوهرش قبلا همه مخارج و قبضا رو گفته بودم گفت مشکلی نداره  خانومه هم اومد حرف شوهرشو  تایید کرد بعد زد زیرش فککر کرد اینجوری کنه من  مثل گذشته میگذرم و میگم عیب نداره بیا نمیگرم برو .بعدشم ما پول خودمونم نگیریم  این ناحقی نیست پول  تمام قبض هاشو من بدم برگشته میگه نه ما اینارو استفاده نکردیم میگم بابا من که نیومدم برق خونه شما رو استفاده کنم پس کی استفاده کرده که تو نکردی . میگه خونه شما قبض ادم زیا میاد این خونه که رفتیم قبض کممیاد میگم صبر کن دونگی از شب نگذشته هنوز 15 روز نیست تخلیه کردی رفتی اونجا بزار دو تا بیاد بعد اینقدر با صراحت بگو

حرفای غیر منطقیش اتیشم زد اینقده اعصاب وروانمو ریخت به هم که یادم رفت برای پولی که بهش دادم ازش رسید بگیرم و این بیشتر میره رو اعصابم .

همسرم  رفت توی فکر بعد ی ده دقیقه ایی سکوت میگه کاش زودتر گفته بودی  بهش گفته بودم .

میگم ارزش نداره  ولش کن بزاره بره  اعصابمون راحت بشه ..

باور کنید به غیر ما مامانم اینا  داداش کوچیکه و  خواهر بزرگه هم که در جریان موضوع دزدی و اینا بودن میگفتن بنداز جلوش فقط بره ...

من که سپردم به خدا و به این اعتقاد دارم انسان بازتاب اعمالشو میبینه چه خوب چه بد .و به همسرم هم گفتم خدا کنه خوشی های زندگیش در خونه من برای ابد بمونه ...


ادامه ماجرای من و مستاجرمون

ادامه :


توی این دوسال سعی نکردم صابخونه باشم چون از صابخونهگری بدم میومد .سعی کردم خودشو به چشم خواهر و  شوهرش به چشم برادر ببینم و حق خواهر ی ادا کنم .

برای گلابتون  جون نوشتم حتی ÷سرش رو من بردم ختنه کردم  توی اون یک هفته که پسرشو ختنه کردم مثل ی خواهر باهاش بودم تمام خریداشو من انجام میدادم حتی بعضی اوقات از جیب خودم نون و سبزی براش میگرفتم .وقتی فهمیدم بارداره تا زمانی که بچش به قول ما جون گرفت نزاشتم  کاری به راه پله داشته باشه  حتی ایام عید  که اون بیشتر از من مهمون داشت .یادمه اونشبم که پسرشو بردم ختنه کردم شام چلو گوشت درست کردم با سالاد بردم پایین و ی ماشین 15 تومانی براش به عنوان جایزه 

خریدم.هدیه جشنشم هفتاد هزار تومان  دادم .

همیشه خدا هم توی خونه ما پلاس بود .گاهی وقت ها تا ساعت 3 صبح مینشست و همسرم که از سرکار میومد میرفت داخل اتاق خواب و دوش میگرفت ولی ایشون از جای مبارک تکون نمیخورد همسر هم میرفت دراز میکشد که ایشون رفتن بیاد شام بخوره ولی  امان از اد م پرو ........و اینجوری میشد بعضی شبا اون گشنمه میخوابید و منم حرصم در میومد گاهی وقتها  سعی میکردم مهربونه بهش بگم کارش درست نیست  ولی کو گوش شنوا. روز از نوع روزی از نو فقط مواقعی که شوهرش از تهران بر میگشت ما ی نفس راحتی میکشیدیم .

تا پری روز عصر که برای حساب کتاب و گرفتن ما بقی پول پیش خونشون اومد پیشم حساب کتابا که میکردیم توقع داشت پول قبض هاشش که من از جیب خودم دادم رو ازش نگیرم و این دور از منطق بود و وقتی دید نه من تا قرون اخرش رو گرفتم و اینم بگم 5000 تومان برای هزینه ایاب و ذهاب تسویه گرفتم  نوشتم داد از فقانش در اومد  که شما دارید پول زور میگیرید گفتم عزیزم  من از اول  گفتم خودتون برید ماشین منم اب که نمیخوره بنزین میخوره و  اداره گاز اون سر شهره  ادراه اب وسط شهر برق هم که دیگه خدا رحم کنه .... اینم اضافه کنم تمام قبض ها دو دوره بدهی داشتن  با اومدن قبض های جدید یعنی 6 ماه از دید ادارات دولتی بدهکار  دیگه شما  فکرشو کنید ..........

بهش میگم خانومم پول اب اینقده اومده من که خونه نبودم  تازشم چیزی نشستم  تو همه فرش و موکت و پتو وملافه و تی بخاریتو شستی این درستش نیست هزینش نصف بشه باید دو سوم شما  یک سوم ما ولی چون میگی نه باشه همون نصف..........

ولی ی ناحقی از شاید دید شما باشه ولی از دید من این ی تنبیه بود براش که دیگه خونه دیگران رو به گند نکشه و اونم این بود من ده هزار تومن بابت زدن سوراخ  میخ های رو پلاک الکی که به در و دیوار و همچنین از این برچسب ها هست زده بود به کابینت به  خدا جای چسبشون روی هم در کابینت مونده هم روی در حمام و دستشویی فکر نکنید از این برچسب های کابینت ها نه از این ها که بچه ها میزدن به دفتر هاشون  افرین و صد افرین از اونها  باور کنید هر کی میومد خونه رو میدید میگفت مهد  کودک بوده قبلا  از این برچسب های خرس و ماهی و از اینا هم زده بود در دستشویی و حمام .منم ده هزار تومان بابت خسارت نوشتم بهشم گفتم از هر چی بگذرم از اینا نمیگذرم تمام کابینت رو گند زدی کابینت بازاری که نبوده  که تو ....در حمام و دستشویی هم بماند   سوراخ ها  هم که مامانیییییییییی. میگفت  شما بنایی کردید اینو نباید بگیری گفتم اگه تو کثیف نکرده بودی من این  بنایی رو نمیکردم این همه خرج هم نمیزاشتم پشت دستم .تازه فکر اون بد بختی کردم میخواد بیاد جای تو بشینه  نمیخوام پولی که میخواد بهمون بده با نارضایتی باشه بگه پول دادیم چی گرفتیم گفت دل اون بنده خدا هم خوش باشه ..به هر حال این 15 رو من گرفتم ازش و خانوم  کارد میزدی خونش در نمیومد رفت .بعد 5 دقیقه دیدم شوهرم با ماشین د م در مغازشه  از پنجره راه پله صداش زدم بیا بالا کارت دارم گفت بیا پایین .تادر حیاط رو باز کردم بهش بگم دیدم مستاجره زنگیده و داد و بیداد

همسرم با ده هزار تومان مخالف بود  حقم داشت و توجهش برای من قابل قبول ولی نمیخواستم این خانوم  فکر کنه هر خونه بره میتوانه به گند بزنه باید  میفهمید من ده هزار تومن کم کردم کس دیگه بود کمتر از 70 هشتاد کم نمیکرد .همسرم میگه اون این همه برده اینم مینداختی جلوش  هیچ وقت خودتو برای پول خراب نکن  ...

داشتم میگفتم همسر تا دید اونه و داره گلایه میکنه به اشاره گفت مینداختی جلوش گمشه بره ..منم خیلی عصبانی شدم گفتم قطعش کن حرفامو بشنو بعد .

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                     

با این نوناشون..........

هنوز که هنوزه بنایی طبقه پایین ادامه داره

توضیح درباره مطلب بالا :بعد از رفتن مستاجر قئدیمیه دیدیم بد جور و به طور  کامل گند زده به خونه در دو طول دو سالی که خونه ما بوده حتی برای یک بارم دست به خونه نزده و فقط به قول ما روی زندگیشو تمیز میکرده اینجوری بگم واستون که روشنایی گوشه  پذیرایی رسمن شده بود خونه عنکبوت  میدیدی فکر میکردی ی صد سالی خونه خالی بوده روی تمام مهتابی ها بقدری خاک بود که ....سوراخ هم تا دلتون بخواد زده بود ی نمونه بلند شده بودن مهتابی رو باز کرده بودن اورده بودن زده بودنش به 30 سانتی کف خونه  پسرشم که انگار همه چیز واسش چک نویسه ...در ورودی شده بود دفتر مشقش  اینار  داشته باشید تا بقیه بحثم .

دیدیم ما بخوام به هر کی بدیمش اجاره بد بخت حالش بد میشه برای همین من گیر دادم به همسر باشی که باید یا رنگ بشه یا سفید دور پذیرایی هم کاشی ی خواب هم اضافه کنیم /

همه اینا انجام شد ه و بخاطر امنیت بیشتر تمام پنجره ها هم فاظ زدیم .گچ بری هم کردیم خیلی خوشگل شد .دوست داشتم کف هم سرامیک کنم ولی وقتی دیدم مستاجر جدیده پول پیششرو داره هی کم میکنه  ببخشیدا ببخشیدا گفتم مگه خرم بیخیال کف خونه تمام موزاییک هست  موکت هم که داره  ول کن بابابخدا وقتی بعضی مستاجر ها رو میبینی دود از سرت میزنه بیرون .

قرار بود مستاجر ما 31 اردیبهشت تخلیه کنه ای پوستی از ما کند که بماند تا بهزار این ور و اونور اقا 10 خرداد خالی کرد اونم چی با هزار اعصاب خوردی .

معامله ایی که قرار بود بزنیم چون این اقا دیر خالی کرد  بهم خورد .

توی این چند روز هم هر وقت یاد دزدی های زن مستاجره از خونمون می افتادم به قرآن جیگرم اتیش میگرفت .

تسویه حساب قانونا و طبق  قولنامه  که نوشتیم پای مستاجره

شوهرش به اقای همسر زنگ زده بگو حاج خانوم بره .گفتم باشه میرم ولی نوکر باباش نیستم کرایمو ازش میگیرم .

اینا رو داشته باشید فعلا همسر زنگید  دستور فرمودن برم دنبال ی سری از کارای بانکیش

بقیشو بعد اظهر مینویسم .فعلا


دخترم بازم متولد شد .

اعتکاف :تولدی دوباره

دیروز غروب طی یک عملیات بسیار دقیق از سمت من  دست  همسر جان رو گرفتیم رفتیم بازار و یک انگشتر برای تشویق دخترمون که رفته اعتکاف خریدیم  ی انگشتر خیلی ظریف شد 200 چوب ناقابل بعدشم دو تا دسته گل برای مامان و دخترم خریدیدم .

بعد نوشت

ساعت 5 و نیم صب میبینم دخترم داره با صدای بلند در واقع داره داد میزنه و اذون میگه!!!!!نمازشو خواند بعد خوابید هنوز توی حال و هوای اعتکاف. دیشب تا خود صب بیدار بود !!!


امروز

ساعت ۱۲ ظهر کمی ا ابجی الهه اس مسی حرف زدم ی مقداری سبک شدم .

الان هم که با بهار جان حرف زدم .

الهی شکر حال همشو ن خوبه بخصوص گل پسر جان.

کی میشه مشکلات ما هم  تا حدی کم بشه و دریای زندگی اروم بشه .