حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

اگه جای من بودید کدوم کارو انجام میدادید؟؟؟

تصمیم داشتم ۴ فروردین ۹۱ ی مراسم تولد بگیرم .(اخه سالگرد عقدمونم هست )

درجه یک ها رو شام و درجه ۲ و ۳ ها رو بعد از شام خانوادگی دعوت کنم .

همسر میگه این جوری که تو داری برنامه ریزی میکنی ۷۰۰ یا ۸۰۰ خرج میتراشی برای خودت .

از درد سر خوشت میاد بیخیال شو . من این پولو نقد بهت میدم برا خود خودت .

خودتم به درد سر و بدو بدو نداز....

و من موندم چی کار کنم .

من نظرم به این بود اول یا اخر باید ی شام یا ناهار بدم اقوام درجه یک .تمام کسانی هم که دعوت میکنم میان عید دیدنی ما .چه بهتر همه در یک روز یا شب بیان میوه و شیرینی که همون میوه و شیرینی هست که میخواد عید مصرف بشه تازه دشت نمیدم کادو هایی که تا حالا هم بردم ب

بگی نگی جمع میکنم .چند سال من اصلا مراسمی نداشتم و فقط برای دیگران کادو بردم . حالا کو تا سفر حجم .

همسر میگه ایام عید از هرکی شام یا ناهار خوردیم  دعوتش میکنیم  هر کی هم نخوردیم دعوت نمیکنیم .

من موندمو دو راهی پولو بگیرم قید همه چی رو بزنم ....

یا نه مراسمم رو بگیرم  هم ی تغییر و تحول هم ی دست گرمی ببینم کی به کیه؟

خودمم دو بشکم  میخوام شم دوستان کمک فکری بهم کنید .

نظرات 10 + ارسال نظر
علی دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://seeyourinside.blogsky.com

گاهی آدم جواب درست رو میدونه اما ....
برام جالب بود که من هم دقیقاً مطلبی با همین مضمون نوشتم ! خوشحال میشم نظر شما رو بدونم ...

بله حق با شماست .
اومدم و خواندم برام خیلی کار ساز بود .ممنون از حضور گرمتون .

[ بدون نام ] دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ

والا الهه جون من جای تو بودم پول را می گرفتم می زاشتم گوشه ی جیبم حالشو می بردم.

درست بهار جان ولی باور کن من دارم به این نتیجه میرسم برای تغییر روحیه خودم و همسرم لازمه ی جشن بگیریم و ی عده ادم دور خودمون جمع کنیم .بیشتر مواقع ما جشن میگیریم اما سه نفری .بهار اینقده از فامیل دور شدیم که احساس بدی بهم دست داده .درست شاید اونا هدیه های جالبی نیارن یا در حد همون محبت منم نباشه ولی داریم خیلی دور خودمون رو خلوت میکنیم .
شایدم نگیرم چون همسر زیاد راضی نیست مخالف هم نیست . بیشتر نارضایتیش بخاطر خانوادشه و میدونه اونا خیلی خسیس تر از این حرفان و فکر میکنم از من خجالت میکشه یا نمیخواد کم بیاره بهمین خاطره که داره سر ناسازگاری رو بر میداره .

بهار(بوسه ی تقدیر) دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ب.ظ

این بدونه اسمه من بیدم.

میدونم نازنینم .

کمالی سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:55 ب.ظ http://katebane.persianblog.ir/

سلام اولین بارکه اینجامیام به نظرم بهتره مهمونی بگیری حالاخیلی سنگینش نکن باعیددیدنی یکی میشه برای تنوع هم خوبه

سلام خانوم .خوش اومدی قدم رنجه فرمودین .ان شا الله دفه اخر هم نباشه تشریف میارین .منم دارم ب ی نتایجی میرسم .ممنون از نظر و لطفتون مچکرم .

گلابتون بانو سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ب.ظ http://golabatoonbanoo.blogfa.com

به نظر من مهمونی بگیر. صفای خودشو داره ولی شلوغش نکن. فقط نزدیکا رو برای ناهار دعوت کن. بقیه رو هم برای عصر. با کیک و شیرینی ازشون پذیرایی کن. می تونی مثلا آش هم درست کنی. عکس بیاندازین و شعر بخونین و خوش بگذرونین.

قربونت بشم من عزیزم .
ممنون از نظرت ابجی خانوم گلم.
راستش امشب داشتم به این فکر میکردم همه رو بعد از شام بگم .یا فوقش همه برای عصرونه ...
یکی از دوستام ادرس ی غذا پزی داد قیمتش مناسب بود فردا برم ببینم اون توی چه حدود بهم قیمت میده ..
ولی دارم رو این حساب میکنم مهمونی باید بگیرم واقعا توی خونه ما یکی از احتیاجاتمون محسوب میشه اینقده مهمونی نگرفتم که حتی همسرمم داره از جمع فرار میکنه .
برای روحیه همممون نیازه .
سعی دارم سبک بگیرمش تا جایی که برام مقدور..

بهار(بوسه ی تقدیر) چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ق.ظ http://gozashtehagozashte.blogfa.com

به فکر همسرت باش.اگه می دونی با کارای خانوادش تو روی تو خجالت می کشه حساسش نکن.گناه داره بنده خدا.اگه بخوای می تونی فقط خانواده ی خودت را دعوت کنی.

مانی چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:09 ب.ظ http://offthewall.blogsky.com

سلام امیدوارم اوقات خوبی رو سپری کنید
اول باید بگم خوشحال شدم تو شادی ما سهیم شدید باز هم از تبریکتون تشکر می کنم
در مورد این موضوع من فکر می کنم بهترین کار اینه که بدون هزینه اضافی محفلی دوستانه برپا کنید و موضوع هدیه براتون چندان دارای اهمیت نباشه چرا که هیچ چیز با ارزش تر از دور هم بودن و تقسیم کردم محبت نیست
شاد باشید

فاطیما پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ق.ظ

سلام الهه جون
به نظر من مهمونی بگیری بهتره ولی بهترش اینه که قبلش همسرتو راضی کنی و با رضایت اون مهمونی بگیری
بهش بگو برای تغییر روحیه هردوتون راضیه و سعی میکنی سبک باشه که بهتون فشار نیاد و خسته نشی

سلام عزیزم
بهش گفتم نازنین .ولی کلا میگه خسته ام . میگه حوصله شلوغی رو ندارم .
بهش گفتم برای رو.حیه هممون بهتره بهش میگم خیلی خودمون رو از فامیل دور کردیم ولی خستگی رو بی حوصلگی رو برام بهونه میکنه از طرفی هم میگه دوست داری بگیر عزیزم نگران هزینش نباش .من موندم و این دو راهی .
هر روز هم سخت تر میشه .
امروز با خواهرم مشورت میکردم میگفت بیخال شو نگیر ....
اونم برای خودش دلیل هایی داره
ولی ی چیزی توی وجودم میگه بگیر حتی اگه شده به صرف ی شب نشینی و ی تولد باشه و شامی در کار نباشه !!!!

ته مانده حرف های دلم (فاطیما) شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ق.ظ http://tahmandeh.blogsky.com/

میتونی سبکترش کنی که اونم خسته نشه الهه جون
مثلا فقط عصرونه یا شب نشینی باشه و زمانش کوتاه باشه
بهش هم بگو که با وجود اینکه دلم میخواست شام دعوتشون کنم، ولی بخاطر اینکه تو خسته نشی این کارو میکنم
اینطوری هم به خواسته اون توجه میشه، هم مهمونی گرفته میشه، هم احساس میکنه برات اهمیت داره

yaser دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ

salam didar va etame digaran barkat baraye shoma va zendegitoon va ehyaye amre valie masoome khodast darigh nakonid va niyat rooshanai ro faramoosh nakonid ta dargiire tajamol zadegi va parakandegi nashid kaseb kari ham ba masale barkhord nakonid
sarshar bashid

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد