امروز صبح باهم قرار داشتیم برای خرید .
خیلی وقت بود با تاکسی به مرکز شهر نرفته بودم .لباس هایی که خریدیم واقعا بهش میومد . راستش این دفه به من این اجازه رو داد تا کامل تمام لباس ها شو با انتخاب خودم براش بخرم .رنگ شلوار لی و لباسش خیلی بهش میومدن..کلی خوش گذشت خیلی جنتلمن منو به نوشیدنی دعوت کرد و من
نپذیرفتم و ازش خواستم با هم ی بستنی نوش جون کنیم .کلی خندیدیم .برای انتخاب ها کلی چک و چونه میزدیم .قیمت ها رو من تعیین میکردم .
ظهر با هم برگشیم خونه .بعداظهر که میخواست بره سفارشات اخر هم بهش کردم . شاید فردا شب که بر میگرده گرگان نبینمش .درست با اس مس و تماس باهاش در ارتباطم ولی واقعا ناراحتم داره میره .هر وقت لب تر میکردم دلم گرفته میگفت بریم بیرون .یا میگفت پاشید بیایی خونمون .شب هایی که خونشون بودم تا خود صبح با هم حرف میزدیم .خیلی از حرفای دلشو برام زده خیلی وقت ها شنونده حرفام بوده .اون چند روز که من داغون بودم از کار و زندگیش زد و 2 روز رو با من بود تا روحیم عوض بشه کلی منو خندوند توی بد ترین شرایط سعی میکنه خوب باشه .کاش میشد همین جا میموند ولی باید بره .....
دوستت دارم جواد جان همونطور که گفتم خاله منتظر دیدن پیشرفت های تو در زندگی آیندته خوب درس بخوان و برای خودت و خانوادت سربلندی رو به ارمغان بیار ...
آخی جواد خواهرزادته؟
باید خیلی عزیز باشه خواهر زاده. نه؟
من که فعلا برادرزاده دارم و کوچولواه
خیلی دوست دارم بزرگ شه و مثل تو باهاش حرف بزنم و ببرم بیرون
باید خیلی لذت بخش باشه
بله .
خیلی اولین خواهر زاده و میشه گفت نوه بزرگ مامان بابام .
منم برادر زاده دارم خیلی هم عزیزن ولی شاید چون تفاوت سنی من و جواد کمه با هام خوب کنار میاییم ..
صبر داشته باش بزرگ میشه شما رو بیرون میبره دعوتت میکنه ..
خیلی فاطمه جان خیلی لذت بخش ..
خدا پشت و پناهش باشه
ان شا الله...
خدا پشت و پناه همه جوونای مملکتمون باشه .
انشاالله موفق و سربلند باشه.
ممنون از لطفت خیلی خیلی ممنون .