حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

حرف هایم در کلام قلم

((هر چی که به من ربط داره))

یادش بخیررررررررررررررررمدرسه ....

یادش بخیر دورا ن مدرسه رفتن ما .
ما چطوری میرفتیم و بچه های حالا چطور ..
هر کسی از روز اول مدرسش خاطره ایی داره ولی من هیچی یادم نمیاد غیر از فامیلی معلمم زینلی  که هیچ وقت دوستش نداشتم و ندارم و نخواهم داشت حتی قافشم یادم نیست ... .درست درس یادم داد ولی خیلی چیزارو در من از بین برد  خواهشن نگید بی انصافم   حتما چیزایی در خاطرم گذاشته که ازش بدم میاد تازه درس داده حقوقشو  گرفته ..
اون زمان ما در روستا زندگی میکردیم بابام 7 سالی بود استخدام شده  بود ولی وقتی یاد مدرسه میوفتم میگم چرا!!!!
کیف میخریدیم ولی نمیدونم من بی عرضه بودم یا پول بابا م به کیف بهتر نمیرسید نیمه های سال کیفم پاره بود .یادمه برای جلد کردن کتاب های  درسیم از پلاستیکی که در داخل کود های شیمیایی بابام که برای کشاورزیش استفاده میکرداستفاده میکردیم .یادش بخیر با چه اشتیاقی اونا رو میشستیم چقدر التماس این داداش و برادرای بزرگمو میکردم که کتابامو جلد کنن  چقدر بهشون باج میدادم و جای اونا کار میکردم تا اونا کتاب های منو جلد کنن ولی خودم  وقتی کلاس چهارم بودم کتاب های خواهر کوچکم رو بدون اینکه اون ازم بخواد جلد میکردم .حتی یادمه بعضی وقت ها مشقاشم مینوشتم ..
وقتی داشتم  کتاب های نازگل رو جلد میکردم یاد قدیما افتادم .
همیشه بهش میگم قدر زندگی رو بدون من ندونستم ولی تو بدون .
با اینکه نازگل در یک مدرسه غیر دولتی درس میخوانه خیلی چیزای خوب از معلماش یاد میگیره .از خدا از اینکه هر کسی هستی نباید به دیگران فخر بفروشی  ازکمک به پدر و مادر و خیلی چیزایی دیگه . حتی اینکه یاد  بگیرن ساده وار زندگی کنن  معلم امسالشون  همون روز اول تمام لوازم تحریر بچه ها رو نگاه کرده بود هر چی از هر کسی فانتیزی بود بهش گفته بود باید تعویض بشه و ساده ترین چیز رو بخرن .حتی روی تغذیه اونا هم خیلی کنترل میشه باید و حتما از خونه تغذیه ببرن .امروز سر میز ناهار با ی اشتیاقی تعریف میکرد که داشته تغذیشو میخورده کسی که تازه امسال وارد این مدرسه شده بوده کلی نازگل رو مورد تمسخر قرار داده جالبی ماجرا این بوده بقیه دوستای نازگل به طرفداری از اون به دختره گفته بودن دفه اخرت باشه این حالتی صحبت میکنی فردا ما میخوایم این تغذیه رو بیاریم بشنویم اخ و اوخ کردی خود دانی . نازگل معلمشونو در جریان میزاره معلم هم با اون دانش اموز برخورد میکنه  و ازش میخواد دیگه تغذیه از بیرون تهیه نکنه .. به بچه ها یاد میدن از همین الان  پولاشونو پس اندازه کنن و از پس انداز پول تو جیبیشون وسایل و کتاب های لازمشونو بخرن .نظافت و اهمیت رعایت اون برای همه بخصوص برای دختر ها  که بعد ها میخوان مادران اینده بشن تذکر داده میشه  بعضی اوقات چیزایی از نازگل میشنوم که با خودم میگم الهی شکر اینارو توی مدرسه بهت میکن وگرنه من چطور باید بهت میگفتم :!!!!!!معلمشون حتی ازشون خواسته بود که وقتی دان جوراب های خودشونو میشورن از بابا ها هم بشون  نازگل میگفت معلممون گفته وقتی باباتون میاد خونه براش بالش بیارید بزارید پشتش اب یا چایی یا شربت براش ببرید .. بابای نازگل کلی از شنیدن این حرفا کیفور میشد.یادم نبود بپرسم ببینم درباره مادرا چیزی نمیگن؟؟؟
باورش برام سخته شاید  فکر میکنم مثل  قبلنا  یه حرفی زده ی هفته ایی اجرا ش میکنه و بعد ها بیخیالش میشه ولی نمیدونم چرا احساس میکنم این بار ی فرقایی داره ؟؟!!!!

صاحب وبلاگ نوشت:این ارو پریروز نوشتم ولی نتوانستم به نت وصل بشم و بزارمش .

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ

ای جوووووونم
فداش بشم که این همه خانوم شده

چرا آیکن ماچ نداره :دی

نمیدونم چرا نداره

ته مانده حرف های دلم (فاطیما) چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ http://fatimapic64.blogsky.com/

سلام
چقدر جالب
خدا خیرشون بده که چیزای خوب یاد بچه ها میدن

سلام ...
واقعا خدا خیرشون بده ...

کفشدوزک پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ

نمی دونی چقد خوشحال شدم که گفتی به یادم بودی و دعا کردی این روزها سخت به دعا احتیاج دارم خیلی ممنون مرررسی

من همیشه دعا گوی دوستان هستم ولی نمیدونم چا اونروز همش توی ذهنم بودی .اسمتو نمیدونستم به خاطر همین با اسم مستعار یادت کردم مطمئن باش خدا میدونه منظورم تو بودی و اج روا میشی .بازم دعا گوتم .
خواهش ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد